آسیب هایی که احساس قربانی بودن به ما می زند

احساس قربانی بودن

احساس قربانی بودن

احساس قربانی بودن نوعی اعلام بی مسئولیتی می باشد، زمانی که ما می خواهیم التیام پیدا کنیم و از این احساس عبور کنیم ممکن است به دلیل منافع کاذبی که این احساس به ما می دهد به آن عادت کنیم.

احساس قربانی بودن یکی از آسیب ها و صدماتی است که در اثر بخشش اتفاق می افتد.

 

من دکتر بیژن نوذری هستم مشاور شما در وب سایت yaresevom.com

امروز می خواهم در ادامه ی مبحث بخشایش به صدماتی بپردازم که احساس قربانی بودن به ما می زند.

حفظ احساس قربانی بودن یعنی نگه داشتن آن احساس های منفی که در نتیجه ی اعمال دیگران برای ما ایجاد شده است برای مدتی طولانی.

زمانی که این کار را برای مدتی طولانی انجام می دهیم در واقع ما مالک آن احساس های منفی می شویم و ممکن است که کم کم این احساس های منفی به هویت های ما هم تبدیل شوند یعنی چیزی که عملاً دیگر نخواهیم آن را از دست بدهیم مثلاً یک برچسب به خودمان می زنیم که من فرزند طلاق هستم چون در دوران نوجوانی پدر و ماردم از هم جدا شده اند و این برچسب را با خودمان حمل می کنیم.

احساس قربانی بودن

احساس قربانی بودن

شاید به منافع آن عادت کنیم مثلا می گوییم که چون من فرزند طلاق هستم پس حق دارم یکسری حساسیت های بی جا داشته باشم، حق دارم انتظارات بیش از اندازه داشته باشم یا حق دارم که زود عصبانی شوم و از کوره در بروم؛ بله احساس قربانی بودن یکسری منافع کاذب هم برای ما دارد اما این منافع کاذب هستند و به درد ما نمی خورند چون اولاً منبع آنها تحمیل به دیگران است و ثانیاً به قیمت خیلی زیادی به دست می آید به قیمت حفظ کردن احساسات نا خوشایند برای مدت طولانی.

در عین حال احساس قربانی بودن به گونه ای به بی مسئولیتی کناره می زند.

یعنی فردی که احساس قربانی بودن دارد نقش خودش را در رویدادها نمی پذیرد و همیشه فرد دیگری را مسئول رویدادهای زندگی اش می داند و این یعنی کاهش قدرت و اقتدار و همچنین به این معنی که اگر من بخواهم عوض شوم، اگر من بخواهم التیام پیدا کنم، اگر من بخواهم از آسیبم بیرون بیایم فرد دیگری باید رفتارش عوض شود، یا رویکردش عوض شود یا حتی ممکن است موضوع مربوط به گذشته باشد و به دلیل اینکه ما می گوییم دیگران که نمی توانند رفتارشان را در گذشته با ما عوض کنند پس خودمان را محکوم می کنیم به اینکه در آن احساس بد برای مدتی طولانی باقی بمانیم.

احساس قربانی بودن

احساس قربانی بودن

معمولاً زمانی که یک فرد با احساس قربانی بودن به ما مراجعه می کند ما متوجه می شویم که در برابر یک بهبودی سخت یا حتی غیر ممکن قرار گرفته ایم.

زیرا طی کردن مسیر بهبودی از آسیب های گذشته لازمه ی آن پذیرش مسئولیت است.

در این موارد اغلب وقتی که به فرد گوشزد می کنیم که حالا فرض کنیدکه همه ی دنیا جمع شده اند زندگی شما را خراب کرده اند ولی مسئول بهبود آن خودتان هستید، آن کسی که می خواهد حال خوب داشته باشد خودتان هستید این افراد در مقابل پذیرش مسئولیت به شدت مقاومت می کنند و سهم خودشان در ایجاد و نیز در بهبودی رویدادها به سختی قبول می کنند.

یک وقت هایی احساس قربانی بودن برای ما می شود اساساً موضوع صحبت و وقتی که ما یک چیزی را مدام با دیگران در میان می گذاریم از آنها اغلب رفتارها و رویکردهایی را طلب می کنیم که آن موضوع را تقویت کنند.

به یاد داشته باشیم همان طور که من گفتم مسئول حال خوب ما، خودمان هستیم ما می خواهیم حالمان خوب باشد چون لیاقت داشتن یک حال خوب را داریم حالا فرض کنیم که همه ی دنیا جمع شده اند و به ما آسیب زدند، اصلا حتی فرض کنیم که ما هیچ نقشی در آن آسیب دیدگی ها نداشتیم، در بهبود حال خودمان که نقش داریم؛ طبعاً زمانی که ما خوب بودن حالمان را به دیگران محول کنیم باز هم تحت تاثیر رفتارها و منش های آنها قرار می گیریم و همیشه نیت دیگران است که در زندگی ما دخیل است و حال ما را با خودمان مشخص می کند.

احساس قربانی بودن

احساس قربانی بودن

یک وقت هایی است که ما احساس قربانی بودن ساکت داریم.

یعنی آن را ابراز نمی کنیم اما خشم خودمان را به صورت ساکتی در حال پرورش یافتن است و در حال رشد کردن است، شاید حتی این خشم به صورت آشکار بیان نشود اما به صورتی انفعالی بیان می شود و به خودمان و دیگران آسیب می زند.

احساس قربانی بودن یک دام است، یک تله است؛ تله ای که ابتدا در آن ما ممکن است که به دلیل احساس بی مسئولیتی یا توانایی اینکه کارهایمان یا نتایج اعمالمان را به گردن دیگران بیندازیم احساس راحتی بیشتری داشته باشیم اما در درازمدت حال ما را به شدت بد می کند و به زندان وجودی ما تبدیل می شود.

معمولا زمانی که ما احساس قربانی بودن داریم و در عین حال می خواهیم در آن شرایط باقی بمانیم به نوعی میدان های ستیز و چالش دیگری تعریف می کنیم که در آن جا احساس برنده بودن داشته باشیم چون احساس قربانی بودن در واقع قرین احساس باخت است و هیچ کس نمی پذیرد که با احساس باخت خصوصاً در درازمدت زندگی کند.

واقعیت این است که اگر عمیق نگاه کنیم ما قربانی اعمال دیگران نمی شویم بلکه در اصل قربانی آن چیزی در درون خود می شویم که ما را به اعمال آسیب زای دیگران ارتباط داده است و اگر آن را حل نکنم فقط آدم هایی که به من آسیب می زنند جای نام آنها با هم فرق خواهد کرد و من دوباره آسیب خوردن را تکرار می کنم و این تکرار آسیب خوردگی  قصه ی رایجی در زندگی های ما است.

پژوهش ها نشان داده است که احساس قربانی بودن سطح ایمنی بدن ما را پایین می آورد.

ممکن است از تاثیر منفی که احساس قربانی بودن بر سیستم ایمنی ما می گذارد تعجب کنید اما واقعیت است، خصوصاً در بیماران مبتلا به ایدز که در اصل توسط یک انسان دیگر آلوده شده اند ممکن است آن آلوده شدن ممکن است سهوی یا عمدی باشد توسط آن فرد؛ پس از اینکه احساس قربانی بودنشان عبور می کنند و مبتلا کننده ی خودشان را می بخشند سیستم ایمنی شان افزایش فعالیت را نشان می دهد.

احساس قربانی بودن

احساس قربانی بودن

احساس قربانی بودن بهانه ای است برای نبخشیدن؛

شاید این بهانه را حفظ می کنیم به دلیل اینکه از بخشیدن فرد می ترسیم، می ترسیم نسبت به آسیب دیدگی از او خنثی شویم و دوباره آن سیر رویدادهای ناراحت کننده و آسیب زا تکرار شود اما باید نگرش خودمان تغییر دهیم و ریشه ی ترس هایمان را پیدا کنیم که اغلب در احساس کم ارزش و کم قدرتمندی که از کودکی به آموخته شده نهفته است.

یکی از مهم ترین راه هایی که به ورته ی احساس قربانی بودن نیوفتیم این است که مسئولیت خودمان، مسئولیت حال خوب خودمان و نقش خودمان را در ایجاد حال بد و احساس های نا خوشایند برای خودمان بپذیریم فقط در این صورت که می توانیم احساسات خودمان را تغییر دهیم.

اگر مهار احساس خودمان در دست خودمان نباشد هیچ توان تغییر آنها را نخواهیم داشت و در این حالت بخشایش هم بی معنا است و با این حال حتی گذشت هم نمی توانیم کنیم و مجبوریم در مرحله ی نادیده گرفتن و حتی اجتناب و انکار باقی بمانیم که اغلب کسانی که احساس قربانی بودن دارند در شخصیت های اجتنابی سیر می کنند که غالباً از حل مشکلات خودشان سر باز می زنند.

آسیب ها و صدماتی که ممکن است در اثر بخشش ایجاد شوند

آسیب ها و صدماتی که ممکن است در اثر بخشش ایجاد شوند

جهت مشاوره ، هماهنگی کلاس و برگزاری سمینار با شماره تلفن 02144023001 در ارتباط باشید.   
قبلی «
بعدی »

2 دیدگاه ها

  1. جالب بود. ولی جدید نبود. مدت ها بود دنبال دلیلی برای این همه غم و خشم در وجود خودم می گشتم و حالا فکر می کنم پیدا کردم. آرامش دوباره به قلبم وارد شد و این دفعه می دانم در کدام میدان باید بجنگم. من قبول می کنم که خودم مسئول حال خوب و بد خودم هستم و قدرت این را دارم که از حال بد به حال خوب بروم. تشکر. حتما بیشتر در این مورد تحقیق می کنم.

  2. سلام
    واقعا مطلب خوبی بود
    تشکر ویژه از شما
    حس قربانی بودن مثل یک زنجیره ای هست که از نظر ما جنسش طلاست و به درد بخور هست، ولی واقعیت اینه که این زنجیره جنسش چدنی و سنگین هست و به تدریج آنقدر به گردنمون فشار میاره که در برابر زندگی گردن کج خواهیم کرد.
    آرزوی موفقیت برای همه دارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.