موضوع خودشناسی از دید خانم مورجانی در کتابش

در این بخش از کتاب خانم مورجانی

در این بخش از کتاب خانم مورجانی

در این بخش از کتاب خانم مورجانی او به درجه ای از شناخت خودش رسیده بود که می گفت همه ی انسان ها به هم متصل هستند و این یگانگی و تعهد فقط بین انسان ها نیست بلکه شامل همه ی موجودات زنده می شود.

در این بخش از کتاب خانم مورجانی به این موضوع اشاره می کند که زندگی اش مانند یک تاپ استری نامتناهی به هم بافته شده که تارهای آن نمایان گر خویشان و آشنایانش بود.

من دکتر بیژن نوذری هستم مشاور شما در وب سایت yaresevom.com

امروز می خواهم به مطالعه ی ادامه ی کتاب شگفت انگیز کی ز مُردن کم شدم اثر خانم آنیتا مورجانی و ترجمه ی آقای محمود دانایی برای شما بپردازم.

این کتاب در سال ۱۳۹۳ توسط انتشارات صبح صادق به چاپ رسیده است. با تشکر از مترجم عزیز.

می دیدم که زندگی ام با ظرافت از هر چه که تاکنون یاد گرفته بودم بافته شده است. تجربه من تار نخی بود که در تصاویر عظیم و پیچیده و رنگارنگ یک تاپ استری نامتناهی بافته شده بود، تارها و رنگ های دیگر نمایان گر خویشان و آشنایانم بودند، تارهای مربوط به مادرم، پدرم، برادرم، همسرم و هر کس دیگری که به نحو مطلوب یا نا مطلوب در زندگی ام تاثیر گذاشته بود. خددای من، حتی یکی از تارها مربوط به بیلی بود که در بچگی مرا اذیت می کرد.

در این بخش از کتاب خانم مورجانی

در این بخش از کتاب خانم مورجانی

هر یک از ملاقات ها به هم بافته شده بودند تا پارچه ای را تشکیل دهند که مجموعه ی زندگی من تا این لحظه به شمار می آمد.

اگر چه من تاری بیش نبودم اما در شکل گرفتن این تصویر نقش اساسی داشتم.

با توجه به این واقعیت متوجه شدم که دین من به خودم، به آنهایی که می شناختم و به زندگی ام این است که ترجمان جوهر یگانه ی خودم باشم. تلاش در اینکه چیز دیگری یا فرد دیگری بشوم از من انسان بهتری نمی سازد فقط مرا از خود حقیقی ام محروم می کند این روش دیگران را از شناختن واقعیت من باز می دارد و مرا نیز از تعامل صادقانه با آن ها باز می کند.

همچنین این بی صداقتی عالم هستی را از آن کسی که در این آمدنم قرار بود باشم و آن چیزی که قرار بود ابراز کنم محروم می کند در آن حالت روشنی تشخیص دادم آن فردی که همیشه در ذهنم تصور می کردم نیستم من در اینجا جسم، نجات، فرهنگ، دین یا اعتقاد خاصی ندارم ولی به هستی ام ادامه می دهم پس من واقعاً چه چیزی و چه کسی هستم؟

من از هیچ جنبه ای کمتر و پایین تر نیستم برعکس هیچ وقت تا این اندازه بزرگ، قوی و محیط بر همه چیز نبودم بلکه من هیچ گاه چنین احساسی نداشتم.

بله من هیچ گاه چنین احساسی نداشتم من آنجا بودم بدون جسم یا هر نوع خصوصیت جسمانی اما جوهر خالصم هنوز به هستی اش ادامه می داد و فقط جز کوچکی از تمام وجود من نبود در واقع خود من بزرگتر، قوی تر و وسیع تر و با عظمت تر از جسم مادی ام بود، خودم را ابدی احساس می کردم گویی همیشه وجود داشتم و همیشه وجود خواهم داشت نه ابتدایی داشتم و نه انتهایی، نه از آگاهی به عظمتم سرشار بودم.

در این بخش از کتاب خانم مورجانی

در این بخش از کتاب خانم مورجانی

با خودم فکر کردم پس چرا هیچ وقت این واقعیت را در مورد خودم درک نکرده بودم وقتی به آن تاپ استری عظیم که زندگی مرا تا آن مرحله نشان می داد نگاه کردم کاملاً برایم مشخص شد که چیزی مرا در وضعیت کنونی ام قرار داده است به خودم می گفتم کافی است به مسیر زندگی ام نگاه کنم چرا آنقدر به خودم سخت می گرفتم؟ چرا همیشه خودم را سرزنش می کردم؟ چرا خودم را نادیده می گرفتم؟ چرا هیچوقت استوار نایستادم تا زیبایی روحم را به همه نشان دهم؟ چرا من برای خوشایند دیگران همیشه هوش و خلاقیت خودم را سرکوب می کردم؟

من هر بار که گفتم بله ولی منظور واقعی ام نه بود به خودم خیانت کردم.

چرا همیشه برای اینکه خودم باشم در جست و جوی تائید دیگران بودم؟ و حرمتم را نادیده گرفتم؟ چرا به دنبال خواسته ی قلبی ام نرفتم؟ و توانایی گفتن حقیقت خودم را نداشتم؟ چرا وقتی در غالب جسم هستیم مطالب را تشخیص نمی دهیم؟ چرا هیچ وقت نمی دانستم که نمی بایست نسبت به خودمان سخت گیر باشیم؟ خود را در دریای عشق بی قید و شرط و پذیرش غوطه ور می دیدم، می توانستم با دید تازه ای به خودم نگاه کنم و ببینم که موجود زیبای این کائنات هستم ، من فهمیدم که تنها به خاطر اینکه وجود دارم شایسته ی توجه ی محبت آمیزم نه سزاوار قضاوت. اصلا لازم نیست کار خاصی انجام دهم من سزاوار دوست داشتن هستم تنها به این جهت که وجود دارم نه بیشتر و نه کمتر.

در این بخش از کتاب خانم مورجانی

در این بخش از کتاب خانم مورجانی

این برایم تشخیص شگفت آوری بود چون همیشه تصور می کردم که باید کاری انجام دهم تا مورد علاقه باشم.

تصور می کردم باید به نحوی لیاقت مورد علاقه بودن را کسب کنم اما متوجه شدم که چنین چیزی واقعیت ندارد من بدون هیچ قید و شرط مورد علاقه هستم فقط به اعتبار اینکه وجود دارم با شفافیت حیرت انگیزی متوجه شدم آن جوهر وجودی با شکوه و عظیم واقعاً خود من هستم این حقیقت وجود من بود، این تشخیص چه قدر واضح و روشن بود. اکنون من به مقوله ی جدیدی از مفهوم خود دست یافته بودم که چراغ نورانی آگاهی ام می شد هیچ چیز نمی توانست جلال و زیبایی شگفت انگیز آنچه را که در حال رویدادن بود خدشه دار کند.

من به این شناخت رسیدم که همه ی ما به هم متصل هستیم.

این یگانگی نه فقط افراد و موجودات زنده را در بر می گرفت بلکه هر چیزی در عالم هستی انسان، گیاه، حیوان، حشرات، کوه، دریا، اجسام ظاهراً بی جان و کیهان را شامل میشد. متوجه شدم که عالم هستی از حیات آگاهی برخوردار است و بر تمام موجودات زنده محیط است همه چیز متعلق به یک کل نامتناهی است و من هم به نحو پیچیده و جدایی ناپذیری در بافت آن هستم ما همه جنبه هایی از آن یگانگی هستیم همه ی ما یکی هستیم و هر یک از ما بر تمامی آن کل تاثیر می گذاریم.

در این بخش از کتاب خانم مورجانی

در این بخش از کتاب خانم مورجانی

می دانستم که زندگی دنی و هدف او با زندگی من گره خورده است به این ترتیب اگر من بمیرم او هم به زودی به دنبالم خواهد آمد اما می فهمیدم که تنها اگر چنین شود هنوز همه چیز در تصویر بزرگتر کامل خواهد  بود، علاوه بر این فهمیدم بر خلاف آنچه قبلاً تصور می کردم سرطان تنبیه اشتباهی که مرتکب شده ام یا کارمای منفی هیچ یک از اعمالم نیست.

به نظر می رسید که در هر لحظه امکانات بی شماری وجود دارد و وضعیت من در هر مرحله حاصل مجموعه ای از تصمیم ها، انتخاب ها، افکار و اعمال زندگی ام می باشد اکنون هم ترس های بی شمار و توانایی های عظیم من به صورت این بیماری بروز کرده بود.

 

در این بخش از کتاب خانم مورجانی

در این بخش از کتاب خانم مورجانی

جهت مشاوره ، هماهنگی کلاس و برگزاری سمینار با شماره تلفن 02144023001 در ارتباط باشید.   
قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.