شفا گرفتن ناگهانی جسم خانم آنیتا مورجانی

تجربیات خارق العاده خانم مورجانی

تجربیات خارق العاده خانم مورجانی

تجربیات خارق العاده خانم مورجانی در این فصل از کتاب حاکی از این است که او به درجه ای از شناخت و درک از خودش رسیده بود که اگر بخواهد به زندگی زمینی اش بازگردد بلافاصله سرطانش بهبود می یابد.

تجربیات خارق العاده خانم مورجانی در این کتاب می توان به موضوع شفا گرفتن ناگهانی جسمشان اشاره کرد که در ادامه بیشتر به آن اشاره می شود.

من دکتر بیژن نوذری هستم مشاور شما در وب سایت yaresevom.com

امروز می خواهم به خواندن ادامه ی کتاب شگفت انگیز کی زمُردن کم شدم اثر خانم آنیتا مورجانی بپردازم. این کتاب در سال ۱۳۹۳ توسط انتشارات صبح صادق و با ترجمه ی آقای محمود دانایی به پاپ رسیده. با تشکر از مترجم عزیز ادامه ی فصل ۸ را برای شما می خوانم.

تجربیات خارق العاده خانم مورجانی

تجربیات خارق العاده خانم مورجانی

ما از طریق الفاظ گفت و گو نمی کردیم ولی یکدیگر را درک می کردیم.

من نه تنها پدرم را درک می کردم بلکه مثل این بود که او شده بودم حالا می فهمیدم حتی بعد از درک این دنیا هم با همه ی افراد خانواده ی ما بوده است، او با مادرم بوده و از او حمایت و مراقبت می کرده است، او با من هم بوده و در مراسم عروسی و در دوران بیماری همراهی ام می کرده است.

متوجه شدم که وجود پدرم مستقیم تر با من صحبت می کند، عزیزم می خواهم بدانی که هنوز وقت آن نرسیده که به خانه ات بیایی با این حال هنوز می توانی انتخاب کنی که آیا می خواهی با من بیایی یا به جسمت برگردی.

اولین فکری که به ذهنم خطور کرد این بود که من خیلی بیمارم و سرطان تمام بدنم را گرفته است و آن را تحلیل برده است.

چرا باید بخواهم که آن بدن برگردم، این بیماری حاصلی جز درد و رنج نداشته است نه فقط برای من بلکه برای مادرم و دنی! من دلیلی برای برگشت نمی بینم. لازم به گفتن نیست که آن حالت عشق بی قید و شرط آن قدر مسرت بخش بود که نمی توانستم فکر برگشتن را تحمل کنم می خواستم تا ابد همان جا بمانم.

تجربیات خارق العاده خانم مورجانی

تجربیات خارق العاده خانم مورجانی

توصیف آنچه پس از آن رخ داد بسیار مشکل است ابتدا احساس می کردم توجهم را روی چیزی متمرکز می کردم و هر زمان این کار را می کردم آن بلافاصله در مقابلم ظاهر می شد سپس به نظر می رسید عامل زمان اصلا در آنجا مطرح نیست گویی اصلا چنین عاملی وجود ندارد.

قبل از این مرحله پزشکان آزمایشات متعددی برای بررسی عملکرد اعضای بدنم انجام داده بودند و گزارشاتی هم در این باره نوشته بودند اما در آن قلمرو به نظر می رسید نتیجه ی آزمایش و گزارشات پزشکان بستگی به انتخاب خودم دارد که آیا می خواهم به زندگی جسمانی برگردم یا به سوی مرگ پیش بروم.

اگر تصمیم می گرفتم که بمیرم نتیجه ی آزمایشات نشان می دادند که اعضای بدنم از کار افتاده اند اما اگر انتخاب می کردم که به زندگی جسمانی ام برگردم آزمایشات نشان می دادند که اعضای بدنم دوباره به کار افتاده اند.

در آن لحظه تصمیم گرفتم که برنگردم سپس متوجه شدم که بدنم در حال مرگ است و می دیدم که پزشکان با افراد خانواده ام صحبت می کنند و به آنها می گویند که از کار افتادگی اعضای بدنم منجر به مرگ شده است درست در همان زمان پدرم به من گفت عزیزم نمی توانی جلوتر از این بروی در غیر این صورت دیگر نمی توانی برگردی.

تجربیات خارق العاده خانم مورجانی

تجربیات خارق العاده خانم مورجانی

متوجه شدم مرزی در مقابلم قرار دارد که مادی نیست به نظر می رسید که این مرز نامرئی است و با تغییراتی در میزان انرژی مشخص می شود می دانستم که اگر از آن عبور کنم راه برگشتی وجود ندارد، پیوندم با دنیای مادی برای همیشه قطع خواهد شد و همان طور که دیده بودم به افراد خانواده ام خواهند گفت که علت مرگ از کار افتادگی اعضای بدن در اثر بیماری لنفوم بوده است.

عشق بی قید و شرط و پذیرش در آن قلمرو پذیرش شگفت انگیز بود و من می خواستم که هر چه زودتر از آن خط مرزی عبور کنم و تا ابد از آن بهره مند شوم مثل این بود که یگانگی و جوهر خالص موجودات زنده و مخلوقات فارغ از دردها و رنج ها و رویاها و نفس هایشان مرا احاطه کرده بود.

توجهم به سمت اعضای خانواده ام جلب شد که از شنیدن خبر مرگم سردر گم بودند.

دنی را دیدم که سرش را روی سینه ی بی جانم پنهان کرده بود و دست های نحیفم را در دستش گرفته بود، بدنش از هق هق گریه می لرزید، مادرم بالای سرم ایستاده بود و رنگ صورتش از ناباوری مثل گچ سفید شده بود، برادرم انوپ در همان موقع رسید و از اینکه توانسته بود قبل از مُردنم مرا ببیند در حالت شوک بود.

اما قبل از آنکه تحت تاثیر آنچه بر سر زندگی خانواده ام می آمد قرار بگیرم متوجه شدم که از احساساتم بیرون کشیده می شوم دوباره احساس اطمینان بخشی مرا در بر گرفت که رویدادی بالاتر در حال رخ دادن است فهمیدم که حتی اگر تصمیم بگیرم که دیگر برنگردم همه چیز دقیقاً طبق روال تاپ استری عظیم زندگی پیش خواهد رفت درست در لحظه ای که تصمیم گرفتم سمت مرگ بروم سطح تازه ای از حقیقت برایم روشن شد.

متوجه شدم اکنون که به این درک رسیدم که واقعاً چه کسی هستم و عظمت خود حقیقی ام را دریافته ام اگر انتخاب کنم که به زندگی زمینی ام برگردم جسمم ناگهان شفا خواهد یافت نه در طی ماه ها و هفته ها بلکه فقط در عرض چند روز فهمیدم که اگر تصمیم بگیرم که به زندگی جسمانی ام برگردم پزشکان اثری از سرطان در بدنم پیدا نخواهند کرد.

تجربیات خارق العاده خانم مورجانی

تجربیات خارق العاده خانم مورجانی

چه طور چنین چیزی ممکن است من از این الهام مهبوت بودم و می خواستم دلیل آن را بفهمم.

در آن موقع فهمیدم که جسمم انعکاسی از حالت درونی ام است اگر خود درونی ام از عظمت و ارتباطش با عالم هستی آگاه شود آنوقت بدنم خیلی زود آن را منعکس خواهد کرد و به سرعت شفا خواهد یافت هر چند حق انتخاب داشتم اما متوجه شدم که موضوع دیگری هم مطرح است به نظر می رسید هدفی دارم که باید آن را به انجام برسانم اما چه طور می بایست هدفم را پیدا کنم.

فهمیدم که لازم نیست برای جست و جوی هدفم به جایی بروم زیرا در مقابلم پدیدار خواهد شد، هدفم این بود که به افراد زیادی کمک کنم. هزاران نفر شاید هم ده ها هزار نفر، اگر قرار است پیامی را با آنها در میان بگذارم اما در هر حال لزومی ندارد برای یافتن نحوه ی به انجام رساندن آن کاری انجام دهم فقط کافی است اجازه دهم پدیدار شود.

برای دسترسی به این حالت اجازه دادن فقط باید خودم باشم.

متوجه شدم که در تمام آن سال ها تنها کاری که می بایست انجام می دادم این بود که خودم باشم بدون اینکه خودم را قضاوت کنم یا احساس کنم که عیوبی دارم. همزمان با این وضعیت متوجه شدم که در عمق وجودمان جوهر ذاتی ما از عشق خالص ساخته شده است ما عشق خالص هستیم هر یک از ما چه طور نباشیم؟ مگر نه آنکه همه ی ما از آن کل آمده ایم و به سوی او بر می گردیم، فهمیدم که تشخیص این واقعیت به این معنا است که هرگز از آنچه که هستیم ترس و واهمه ای نداشته باشیم بنابراین عاشق بودن و خود واقعی بودن هر دو یکی هستند.

تجربیات خارق العاده خانم مورجانی

تجربیات خارق العاده خانم مورجانی

همزمان با درک این الهام بزرگ چیزی مانند این صاعقه ای عظیم را احساس کردم، فهمیدم که فقط با عشق که خودم را جزئی از آن می دانم می توانم هم خودم و هم دیگران را شفا دهم هر چند بسیار واضح به نظر می رسید ولی قبلاً هرگز متوجه ی آن نشده بودم.

اگر همه ی ما یکی و جنبه های مختلف همان کل که عشق بی قید و شرط هستیم پس البته همه ی ما عشق هستیم. حالا فهمیدم تنها هدف زندگی ام این است که خودمان باشیم یا با حقیقت خودمان زندگی کنیم و همان عشق باشیم که هستیم. متوجه شدم که برای تائید برداشتم پدرم و سونی به من می گویند حالا که به حقیقت آن چه واقعا هستی پی بردی برگرد و بدون ترس زندگی کن.

تجربیات خارق العاده خانم مورجانی

تجربیات خارق العاده خانم مورجانی

جهت مشاوره ، هماهنگی کلاس و برگزاری سمینار با شماره تلفن 02144023001 در ارتباط باشید.   
قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.