ازدواج کودکان
ازدواج کودکان در این عصری که مهمترین دستاورد دولتها در جهت حمایت از حقوق کودکان دستیابی به قوانینی است
که روابط انسانی و اجتماعی را مستحکم کرده
هنوز شاهد و نظارهگر مواد قانونی هستیم که آسیبشناسی نشده و قربانی میگیرند.
کودکی از مراحل بنیادین زندگی هر انسانی در جامعه است
که اگر به خوبی شناخته نشود آثار و پیامدهایی به همراه خواهد داشت
که شاید هیچ وقت جبران نشود و آسیبهای غیرقابل جبرانی به بار آورد.
ماده ۱۰۴۱ چه میگوید؟
ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی اینگونه آغاز میشود:
عقد نکاح دختر قبل از رسیدن به سن ۱۳ سال تمام شمسی و پسر قبل از رسیدن به سن ۱۵ سال تمام شمسی منوط است
به اذن خانواده، ولی به شرط رعایت مصلحت با تشخیص دادگاه صالح.
شروط ۳گانه برای ازدواج کودکان
در حال حاضر با ۳ شرط میتوان دختران و پسران زیر ۱۳ و ۱۵ سال را آماده ازدواج دانست.
امری که از دید صاحبنظران غیرمنطقی و خلاف واقع است. این سه شرط عبارتند از:
- اذن ولی طفل
- رعایت مصلحت طفل
- تشخیص دادگاه
از سال ۱۳۸۱ تاکنون ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی بدون تغییر مانده و این در حالی است
که جامعه جوان ایران در یک دهه گذشته ناظر بر تغییرات قابل ملاحظهای بوده است
و هنوز تناقضهای عجیب بالا رفتن تدریجی سن ازدواج را تجربه میکند.
با این وجود ماده ۱۰۴۱ هنوز حکم میراند و قربانی میگیرد. کودکان قربانیان ماده ۱۰۴۱هستند که طی سه شرط فوق ذکر شد.
پدر اذن میدهد و کودک را آماده ازدواج میداند. همچنین دادگاه با رعایت مصلحت طفل میتواند حکم ازدواج کودک را صادر کند.
حال سوال اینجاست کدام مصلحت میتواند کودک تازه بالغ شده را تبدیل به نوعروسی کند که هنوز کودکی نکرده و باید از دوران کودکی وارد مرحله زناشویی شود؟
او فقط یک کودک است
مادهها وتبصرهها با حمایت قانونگذاران اجازه نوعروس شدن کودکان را میدهند.
تور سفید بر سرشان میاندازند و کودکان را عروس میکنند و آنان را وارد کابوسی به نام زندگی میکنند.
حال؛ نوعروسان کوچک به جای به آغوش کشیدن عروسکهایشان باید به وظایف زناشویی خود فکر کنند
که تصورش سخت و دردناک است.
جسم رنجور و نحیف یک کودک ۱۰ و ۱۱ ساله چگونه میتواند باردار شود؟
کودکی که خود در حال رشد است چگونه میتواند کودک دیگری را در وجود خود بپرورد و مادر شود؟
فلسفه نکاح، آرامش فرد و جامعه است، ولی نه با ازدواج کودکان
از طرف دیگر نکاح، عقدی شخصی و قاِئم به شخص بوده است
و به حقوق، شخصیت، داشتن زندگی خصوصی و خانوادگی شخص مربوط میشود
و نمیتوان گفت همان کسی که در انعقاد نکاح صغیر دخالت داشته است، میتواند در فسخ آن هم دخالت کند.
علاوه بر این فسخ نکاح، نسبت به طلاق، استثنایی است.
پس چگونه ممکن است زن صغیر مثلا به استناد شوهر خود که ممکن است او نیز صغیر باشد، بتواند نکاح را فسخ کند؟
همچنین طبق قانون فعلی و ازدواج دختران بالای ۱۳ سال و پسران بالای ۱۵ سال تناقضی چشمگیر با سایر قوانین کشور به وجود میآید.
مثلا کودکان نمیتوانند حساب بانکی باز کنند پس اگر ازدواج کنند نفقه را چه کنند؟
یا اینکه کودک زیر ۱۵ سال امکان حضور در دادگاه را ندارد و نمیتواند تا ۱۸ سالگی اموالش را در اختیار داشته باشد.
یا وقتی کودک زیر۱۵ سال ازدواج میکند در صورت فوت و غیبت شوهر با توجه به سن قانون کار که ۱۵ سال اعلام شده
برای امرار معاش و زندگی باید چه کند؟
در صورت فوت شوهر چگونه میتواند سهمالارث خود را مطالبه کند؟
چگونه باید مهر را خود را مطالبه کند و هزاران چرای دیگری که ماده ۱۰۴۱ آن را بی پاسخ گذاشته است.
در واقع فلسفه نکاح سعادت فرد و جامعه و ایجاد آرامش روحی برای زوجین و تناسل است.
دختر و پسر باید در سنی ازدواج کنند که معنای زناشویی و مسوولیتهای ناشی از آن را درک کرده و از توانایی تربیت فرزند برخوردار باشند.
نکاح در سنین پایین موجب ضعف عقلی و هوشی فرزندان میشود
و خطر بیسوادی زن و مرد افزایش مییابد. اینها دلایلی است که نکاح قبل از بلوغ جسمی و عقلی را با مانع مواجه میسازد.
یک روانشناس در این زمینه میگوید:
پوشیده نیست اولین اولویت در زندگی انسان باید حفظ سلامت جسمی و روانی باشد،
در شرایطی که قرار باشد دختری در سن زیر سیزده سالگی ازدواج کند،
این دو اصل اولیه یک زندگی سالم چندان به خطر خواهد افتاد که آسیبهای جبرانناپذیر آن تکاندهنده خواهد بود.
برخی از عوارضی که چنین ازدواجهای نابهنگامی موجب آن میشوند عبارتند از:
۱- تغییر در خواستهها و معیارهای ذهنی به دلیل عدم شکلگیری هویت در این سن که میتواند باعث شود اگر هم ابتدا به همسر خود علاقهمندیای وجود داشته پس از مدتی نظرش کاملا تغییر کند.
۲- درصورت اجبار در ازدواج، خشم و کینه عمیقی در عمق وجودش لانه کرده باشد و علاوه بر اینکه موجب میشود زمینه اختلالات روانی ایجاد شود و همیشه در اثر سرکوب این هیجانات منفی مضطرب بماند، به شکلهای مستقیم و غیرمستقیم در پی انتقام گیری از همسر خود و افرادی باشد که او را به این ازدواج مجبور کردند.
۳- به دلیل نداشتن بلوغ عقلانی تصمیمات نادرست و نابخردانهای در مورد زندگی فعلی و آینده خود بگیرد از جمله باردارشدن.
۴- در صورت بچهدار شدن به دلیل خشم و نفرتهای درونی و همچنین سن پایین و نداشتن دانش و تجربه کافی، نسلی را تحویل اجتماع دهد که در اثر تربیت نادرست هم زجر بکشد و هم موجب آزار دیگران شود