ادامه کتاب کی ز مُردن کم شدم از خانم آنیتا مورجانی

آنیتا مورجانی

آنیتا مورجانی

آنیتا مورجانی نویسنده کتاب کی ز مُردن کم شدم است که پرفروش ترین کتاب نیویورک تایمز بوده است.

آنیتا مورجانی مبتلا به سرطان لنفاوی بوده است که در ابتدا برای درمان خود از روش های طبیعی مانند طب سوزنی و… استفاده می کرده اما پس از گذشت زمان متوجه می شود که غده سرطانی تمام اعضای بدنش را فراگرفته و راه درمانی ندارد.

من دکتر بیژن نوذری هستم مشاور شما در وب سایت yaresevom.com

امروز می خواهم بخش دیگری از کتاب شگفت انگیز خانم آنیتا مورجانی را به نام کی ز مردن کم شدم را برای شما بخوانم.

این کتاب فوق العاده در سال ۱۳۹۳ توسط انتشارات صبح صادق و با ترجمه ی آقای محمود دانایی به چاپ رسیده است.

با تشکر از جناب آقای دانایی عزیز فصل ۷ این کتاب را برای شما می خوانم.

آنیتا مورجانی

آنیتا مورجانی

ترک کردن این دنیا!

وقتی مرا با عجله به بیمارستان می بردند دنیای اطرافم به تدریج غیر واقعی و رویاگونه به نظر می رسید، حس می کردم که هر لحظه بیشتر و بیشتر هوشیاری ام را از دست می دهم. وقتی به بیمارستان رسیدم در کما بودم و پزشکان نه تنها خوش بین نبودند بلکه اصلاً امیدی به بهبودم نداشتند.

این همان بیمارستانی نبود که در دوران بیماری ام برای معالجه می رفتم. بیمارستانی که در طی این سال ها به آن رجوع می کردم بیشتر شبیه به یک کلینیک بود و برای انجام کارهایی که پزشکان تجویز می کردند از امکانات کافی برخوردار بود ولی تجهیزات لازم برای اورژانس را نداشت. در دوران معالجه ام ترجیح می دادم به یک کلینیک کوچک در نزدیکی منزلمان بروم چون این کار هم دلهره کمتری به دنبال داشت و هم این که از محیط بیمارستان واقعاً متنفر بودم. من دو نفر از عزیزانم را در بیمارستان از دست داده بودم و همین من را به وحشت می انداخت.

بهترین دوستم سونی و همسر خواهر دنی هر دو در بیمارستان های تخصصی بزرگ سرطان از دنیا رفته بودند.

وقتی دنی صبح روزی که به کما رفتم با کلینیک تماس می گیرد، پزشکم به او می گوید که فوراً مرا به یکی از بزرگترین و مجهزترین بیمارستان های هنگ کنگ برساند و در آنجا یک تیم متخصص منتظرم خواهند بود. این اولین باری بود که به یک مکان خاص می رفتم و توسط یک تیم متخصص تحت درمان قرار می گرفتم.

آنیتا مورجانی

آنیتا مورجانی

متخصص سرطان پس از معاینه ی کوتاهی با چهره ی منقلب رو به دنی کرد و گفت قلب همسر شما هنوز می زند ولی در واقع دیگر اینجا نیست. برای نجات دادن او خیلی دیر شده است. متعجب بودم که این خانم دکتر راجع به چه کسی حرف می زند؟ من که هیچ وقت در تمام زندگی ام بهتر از این نبودم. چرا دنی و مادرم اینقدر سراسیمه و نگرانند؟ مادر خواهش می کنم گریه نکن. چه اتفاق افتاده است؟ آیا برای من گریه می کنی؟ گریه نکن حال من واقعاً خوب است. مادر عزیزم من خیلی خوبم.

تصور می کردم که دارم این کلمات را بلند می گویم اما حرفی از دهانم خارج نمی شد، صدا نداشتم، می خواستم مادرم را بغل کنم و او را دلداری بدهم که حال من خوب است. اما چرا نمی توانم این کار را انجام دهم؟ چرا بدنم با من همکاری نمی کند؟ چرا در آنجا بی جان و بی رمق افتاده ام؟ در حالی که فقط می خواستم مادر و همسر عزیزم را در آغوش بگیرم و به آنها اطمینان بدهم که خوبم و دیگر درد ندارم.

به علت بحرانی بودن وضعیتم پزشک معالجم بلافاصله با یک متخصص ارشد سرطان تماس گرفت.

 از او خواست که به بیمارستان بیاید. در حالت نزدیک به مرگ از آنچه در اطرافم می گذشت کاملاً آگاه بودم، حتی بهتر و بیشتر از زمانی که در حالت عادی بودم. من از حواس پنج گانه ام استفاده نمی کردم، با وجود این میزان درکم از همه چیز به مراتب بهتر از زمانی بود که از اعضای بدنم استفاده می کردم. مثل این بود که نوع دیگری از درک که کاملا متفاوت بود در من  به کار افتاده بود. در آن موقع نه تنها آنچه را که رخ می داد درک می کردم، بلکه بر آن احاطه داشتم. گویی به تدریج با همه ی آنها ادغام می شدم.

آنیتا مورجانی

آنیتا مورجانی

متخصص ارشد سرطان بلافاصله از تیم پزشکی خواست که تخت مرا به بخش رادیولوژی ببرند و از تمام بدنم اسکن بگیرند.

من متوجه شدم که مانند آخرین روزهایی که در خانه بودم هنوز سرم را به کمک یک بالش بالا نگه داشته بودند. همانطور که قبلاً هم توضیح دادم ریه هایم از مایعات پر شده بود و اگر سرم را پایین نگه می داشتند آن مایعات موجب خفگی ام می شدند.

من هنوز به مخزن اکسیژن وصل بودم ولی وقتی به بخش رادیولوژی رسیدم ماسک را از روی صورتم برداشتند، مرا بلند کردند و در دستگاه MRI  قرار دادند. هنوز چند ثانیه ای نگذشته بود که به حال خفگی و سرفه ی شدید افتادم و آب از دهانم بیرون می ریخت. می شنیدم که دنی فریاد می زند خواهش می کنم ماسک اکسیژن را بر ندارید او نمی تواند دراز بکشد. دارد خفه می شود نمی تواند نفس بکشد. اگر این کار را بکنید می میرد. یکی از رادیولوژیست ها گفت باید این کار را بکنیم نگران نباشید کاملاً مواظب هستیم. او هر بار می تواند حدود ۳۰ ثانیه بدون ماسک اکسیژن زنده بماند.

به این ترتیب رادیولوژیست هر ۳۰ ثانیه یا ۴۰ ثانیه مرا از دستگاه MRI  بیرون می آورد و ماسک اکسیژن را روی صورتم قرار می داد و بعد دوباره آن را بر می داشت و من را دوباره داخل دستگاه می گذاشت. در نتیجه انجام آزمایشات مدت زیادی طول کشید. بعد از خاتمه ی کار مرا به ICU  منتقل کردند.

آنیتا مورجانی

آنیتا مورجانی

تیم پزشکی هر کاری از دستشان بر می آمد انجام می دادند و همسرم نیز با التماس از آنها می خواست که قطع امید نکنند.

دقایق سپری می شدند من همچنان در ICU بستری بودم و کارکنان با سوزن و لوله های مختلف مشغول معالجه ام بودم و خانواده ام هم درمانده شاهد ماجرا بودند.

پرده ضخیمی دور تختم کشیدند و من را از بیمارانی که در دو طرف تختم بودند جدا کردند.

دنی و مادرم هم پشت پرده بودند. متوجه شدم که پرستاران هنوز در تکاپو هستند و بدن تقریباً بی جانم را به مخزن اکسیژن و سایر دستگاه ها وصل می کنند تا با تزریق درون وریدی به بدنم که به طور جدی دچار سوء تغذیه شده بود مایعات و قند برسانند. سپس مرا به مانیتوری که کنار سرم قرار داشت وصل کردند تا فشار خون و ضربان قلبم را اندازه بگیرند، لوله ی تغذیه را از راه بینی و مجرای حلق وارد معده ام کردند تا بتوانند مستقیماً مواد غذایی به من برسانند، اکسیژن هم از راه بینی و به کمک دستگاه تنفس به بدنم می رسید.

آنها برای فرستادن لوله غذای مری دچار مشکل بودند و مجبور شدند برای بیحس کردن ماهیچه ها، ماده مخصوصی را در گلویم بپاشند تا بتوانند لوله را به پایین بفرستند.

وقتی افراد مختلف به دیدنم می آمدند می دانستم کی هستند و چه کاری انجام می دهند. با اینکه چشمانم بسته بودند از لحظه به لحظه جزئیات اتفاقاتی که در اطرافم و فراسوی آن روی می داد کاملاً آگاه بودم. کیفیت درک حتی بیشتر و عمیق تر از زمانی بود که بیدار بودم و از حواس جسمانی ام استفاده می کردم.

آنیتا مورجانی

آنیتا مورجانی

به نظر می آمد که همه چیز، نه تنها آنچه در اطرافم می گذشت، بلکه احساس افرادی که نزدیکم بودند را می دانم و می فهمم. درست مثل اینکه قادر بودم درون هر کسی را ببینم و احساس کنم. می توانستم در حالت دیگران ترس، ناامیدی و تسلیم شدن در برابر موقعیتم را احساس کنم.

دنی و مادرم غمگین و وحشت زده بودند. کاش متوجه می شدند که دیگر درد ندارم، کاش می توانستم به آنها بگویم مادر خواهش می کنم گریه نکن، حالم خوب است، من همین جا هستم، من الآن هم با تو هستم.

من از آنچه که در اطرافم می گذشت کاملاً آگاه بودم، هر چند که به نظر می رسید همه چیز همزمان اتفاق می افتد اما روی هر چیزی تمرکز می کردم بلافاصله برایم روشن می شد.

مثلا شنیدم که یکی از پرستارها سراسیمه و در حالی که ترس و نگرانی در صدایش نمایان بود به پزشک معالجم گفت نمی توانم رگ هایش را پیدا کنم، انگار اصلا رگی ندارد. اعضای بدنش را نگاه کنید، پوست و استخوان شده است، بدنش مدت ها است که مواد غذایی جذب نکرده است. کاملاً به خاطر دارم که این صدای یک پرستار مرد بود. آنقدر ناامید بود که فکر کردم می خواهد دست از کار بکشد و من هم او را برای این کار سرزنش نمی کردم.

متخصص ارشد سرطان گفت ریه هایش پر از مایع است، او در مایع بدنش غوطه ور است. باید هرطور شده آنها را از ریه هایش بیرون بکشیم تا لااقل بتواند کمی راحت تر نفس بکشد. من آنها را می دیدم که با عزم راسخ با بدن بی حرکتم کار می کردند، بدنی که در آن لحظه کوچک تر از آن به نظر می رسید که بتواند احساس مرا نشان دهد.

آنیتا مورجانی

آنیتا مورجانی

جهت مشاوره ، هماهنگی کلاس و برگزاری سمینار با شماره تلفن 02144023001 در ارتباط باشید.   
قبلی «
بعدی »

4 دیدگاه ها

  1. با سلام پسرم دانیال رو ۳ ماه پیش از دست دادم ۲۴ سالش بود اندوه بی حد طبیعی بود و هست ‌ خودم کارشناس تصویربرداری و ارشد روانشناسی بالینی هستم ساکن ساوه .خیلی کااب خوندم در آغوش نور -سفر روح-کلییات علوم روحی- دنیای بعد از مرگ-بهشت برین حقیقت دارد و کتاب های دیگر..این کتاب بیشتر از همه برای من مفید بود ..پسرم تومور مغزی و نخاع داشت.تونستم زندگی ابدی رو بپذیرم فقط سوالی که دارم ایه که با درد دلتنگی چکار باید کرد ما هنوز جسم مادی هستم و دیدگاه روحی و معنوی قوی و متسل ندارم..خیلی نیاز دارم با خانم آنیتا ارتباط بگیرم و سوال بی جواب در ذهنم دارم خواهش میکنم راهنمایی بفرمایید

  2. سلام
    ببخشید سوال مهمی هم که دارم این هست که آیاتمام کسانی که به ابدیت میروند حق انتخاب برای برگشتن به این دنیا و عالم روحای دارن؟مثلا پسر من این امکان رو داشت تا انتخاب کند که بدون سرطان و درد به این دنیا برگردد؟ ممکن است دعا و راز و نیاز اطرافیان این امکان رو فراهم کند ؟
    تماس
    ۰۹۱۲۰۵۳۳۰۹۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.